جدول جو
جدول جو

معنی گه بگه - جستجوی لغت در جدول جو

گه بگه
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
تصویری از گه بگه
تصویر گه بگه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گه بگاه
تصویر گه بگاه
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
فرهنگ لغت هوشیار
گاه گاه: حاش الله که نیم معتقد طاعت خویش این قدر هست که گه گه قدحی مینوشم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده رگه
تصویر ده رگه
مرد بسیار دلیر و شجاع، مرد کار کرده، صاحب غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده رگه
تصویر ده رگه
مرد شجاع، بسیار دلیر، دلاور، باغیرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاه بگاه
تصویر گاه بگاه
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
فرهنگ لغت هوشیار
رمه رمه گروه. جای جای اینجا و آنجا: زنها و مرد ها گله بگله روی چمن نشسته بودند
فرهنگ لغت هوشیار
نقش گل در جامه و غیره، بطور مطلق نقش و نگار بر روی کاغذ و جامه و پارچه های ابریشمین و امثال آن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
زمانی دون زمانی بعضی اوقات: بازار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گه گاه
تصویر گه گاه
گاهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده رگه
تصویر ده رگه
((دَ رَ گِ))
بسیار دلاور و شجاع، غیرتمند، کاری، کارآمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گه گاه
تصویر گه گاه
گاهی، بعضی اوقات
فرهنگ فارسی عمید
کلمه ای که برای تحسین و تمجید گویند. به به یی در تداول کودکان گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به به
تصویر به به
به، کلمۀ تعجب و تحسین که در مقام شگفتی از خوبی و پسندیدگی چیزی گفته می شود، به به، وه وه، په په
فرهنگ فارسی عمید