- گه بگه
- وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
معنی گه بگه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
گاه گاه: حاش الله که نیم معتقد طاعت خویش این قدر هست که گه گه قدحی مینوشم. (حافظ)
مرد بسیار دلیر و شجاع، مرد کار کرده، صاحب غیرت
مرد شجاع، بسیار دلیر، دلاور، باغیرت
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
رمه رمه گروه. جای جای اینجا و آنجا: زنها و مرد ها گله بگله روی چمن نشسته بودند
نقش گل در جامه و غیره، بطور مطلق نقش و نگار بر روی کاغذ و جامه و پارچه های ابریشمین و امثال آن باشد
زمانی دون زمانی بعضی اوقات: بازار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی. (حافظ)
گاهگاه
گاهی، بعضی اوقات
کلمه ای که برای تحسین و تمجید گویند. به به یی در تداول کودکان گوسفند
به، کلمۀ تعجب و تحسین که در مقام شگفتی از خوبی و پسندیدگی چیزی گفته می شود، به به، وه وه، په په